جوک فیس بوکی فروردین 93
جوک فروردین 93
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﯾﻪ ﭘﺴـــــﺮﻩ ﺧﻮﺷﺘﯿﭗ ﺗﻮ
ﺗﺎﮐﺴـــﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﻡ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﻮﺩ...
ﯾﯿﻬﻮ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺧﺪﺍﺍﺍﺍﺍﺍ ﮐِـــــﯽ ﻣﯿﺸﯿﻢ
ﺩﻭﺗﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍ
ﭘﺴـــــﺮﻩ ﯾﻪ ﻧﯿﮕﺎ ﺑﻬـــــﻢ ﮐﺮﺩ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ
:|
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺘـــــﻢ : ﺑﻌﺪ ﺑﺸﯿــــــﻢ
۳ﺗﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍ
ﭘﺴـــــﺮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺵ
ﻧﯿﺴﺘﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺍ !!!
ﮔﻔﺘﻢ:ﻋِــﻪ ﺁﻏﺎﺍﺍ ﭼﺮﺍ ﻋﺼﺒﺎﻧــــﯽ
ﻣﯿﺸﯽ؟ﺑﻌﺪ ﺑﺸﯿﻢ ۴ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ
ﺑﯿﻔﺘﻪ ﺩﯾﮕﻪ...... ﻣﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ
ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﯾﻪ ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺩﯾﻮﻭﻧـــــﻪ ﺍﯾﻢ
***********
به حیف نون میگن سه تا سیب داری ، یکی میاد یه دونشو بر میداره ، چندتا سیب میمونه ? حیف نون میگه سه تا سیب و یه جنازه !!!!
***********
به غضنفر گفتن اگه پلنگ دنبالت کنه چکارمیکنی؟ گفت میرم بالای درخت. گفت اگه اومد بالای درخت چی؟ گفت: میرم سر شاخه درخت. گفتن اگه اومد سر شاخه چی؟ گفت: والا پلنگ ولم میکنه، ولی توی پدرسگ ولم نمی کنی!
***********
.امروز همسایمون یه احوالپرسی گرم کرد خدا میدونه چن گیگ دانلود کرده نامرد !این رسم وای فای نوازیه ؟!.
***********
سگه قند حیف نون رو خورد.بهش گفت :چخه!سگه شروع کرد پارس کردن و دندون نشان دادن .حیف نون میگه : به ارواحی بابام برا قندش نیس!! دندونات خراب می شه
***********
سوال امتحانی حیف نون : اکبر 8 سال دارد سن او دو برابر سن صفدر است ! اگر صفدر نصف پولش را خرج کند !! اکبر چند گردو دارد ؟؟ و جعفر کیست ؟؟؟
***********
ﯾﻪ پسره ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ :ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭستت ﺩﺍﺭﻡ !هنوز ﻣﻨﻮ ﯾﺎﺩﺗﻪ !؟؟ﻧﻮﺷﺘﻢ : ﻧـــﻮﭺ !ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻩ : ﺣﺪﺱﺑﺰﻥ !؟ﻧﻮﺷﺘﻢ : سینا؟ صدرا؟ سهیل؟ نوید؟ محمد؟طاها؟ حامد؟ محمود؟ﻧﻤﯿـــﺪﻭﻧﻢ ﻭﺍلــا ! خودت بگـو ﮐﺪﻭﻣﺸﯽ !پسرﻩ ﮔﻮﺷﯿﺸﻮ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ دیگـم جواب نداد :|!پسرﻩ ﺭﻭﺍﻧــیــه ﺩﯾـــﻮﺍﻧـــﻪ !ﻓﻘــﻂ ﺑﻠـﺪﻥ ﺑﺎ ﺍﺣﺴﺎﺳـﺎﺕِ پـاکــِـ ﻣـﺎ دخترﺍ ﺑـﺎﺯﯼ ﮐﻨـﻦ !!
***********
شیطان هر کاری کرد،آدم سیب نخوردرو کرد به حوا و گفت:بخور واسه پوستت خوبه...
***********
یه آدم خسیس ۴تا مهمون میرن خونش بعد خانمش چایی درست می کنه، ولی می بینه شکر نداره بریزند تو چایی !مرد میگه: خانوم، نگران نباش، من خودم درستش می کنم چای ها رو تلخ می بره جلوی مهمون می ذاره و میگه: حاج خانوم تو یکی از چایی ها شکر نریخته ببینم قسمت کی می شه؟!دفه بعد بریم خونه اون...؟هیچی دیگه، هر چهار تاشون چایی رو می خورن، کسی هم صداش درنمیاد!=((((
***********
دختر داشت توی کافه تریاکاپوچینو میخورد، پسری اومدیه کاغذ تاشده انداخت روی میزش ورفت ! دختره خیلی با خودش کلنجار رفت که کاغذو برداره یا نه ؛ آخر اون برداشت گذاشت لای دفترش . شب تو اتاقش از خود پرسید آیا این پسر میتونه آغاز راه خوشبختی باشه یا شاید بدبختی؟ بالاخره دل به دریا زد کاغذ باز کرد با کمال تعجب دید که روی کاغذ با خط زیبا نوشته شده: )کاپوچینو رو با نی نمیخورن اسکول جون !!(
***********
مهریه عروس گُلمون چقدر باشه؟!!.......3296 تا سکه بهار آزادی به نیت تعداد فرندهای فیسبوکش