فیسبوک

مطالب فیسبوکی - جوک فیسبوکی - اس ام اس فیسبوکی - طنز فیسبوکی - عکس فیسبوکی

فیسبوک

مطالب فیسبوکی - جوک فیسبوکی - اس ام اس فیسبوکی - طنز فیسبوکی - عکس فیسبوکی

تاثير اعجاب انگيز نوزآپ در مدت زمان بسيار كوتاه كه خودتان نيز باورتان نمي شود
 10500 تومان
پاور بانک وسیله ای بی نظیر و شگفت انگیزی بوده برای شارژ انواع موبایل و تبلت و ..
 18000 تومان
روشهاي ويژه ي چگونگي افزايش واقعي قد از 5 تا 10 سانتيمتر در 10 هفته
 8500 تومان
بهترين براي قرينه سازي و متعادل سازي ابرو
 7900 تومان

مطالب فیسبوکی - جوک فیسبوکی - اس ام اس فیسبوکی - طنز فیسبوکی - عکس فیسبوکی

آخرین مطالب

۲۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاطرات خنده دار» ثبت شده است


تو این فیلما دیدین وقتی از خواب پامیشن چقد تمیز و مرتبن !


خیلی تلاش کردم منم یبار اون جوری از خواب پا شم…^_^


ولی هر وقت پا میشم تو آینه خودمو میبینم...


شبیه سرخ پوستای آدمخوار جنوب غربی آمریکای مرکزی شدم

دین تو فیلما وقتی مرد میفهمه زنش بارداره چقد هواشو داره نمیزاره دس به سیاه و سفید بزنه؟؟؟

بابا اینا همش الکیه ها. دوستم تعریف میکرد وقتی 7 سالش بوده مامانش حامله بوده، اونوق اوج محبت باباش این بوده: وقتی میخواسته بره بیرون به دوستم میگفته پسر حواست باشه وقتی مامانت میخواد بره پشت بوم برفارو پارو کنه، پای نردبونو بچسب یه وقت سُر نخوره!!!!!!!!!!!!!!


 

یادش بخیر

یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی؟!؟!


افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود …



 

با دوس دخـدرم رفته بودم پارک بعد دیدم بابام داره زنگ میزنه ...

با صدای خوابالود گفتم : بلــــــــــــــــــــه ...

گفت : سلام بابا کجایی ...

با خمیازه گفتم : خونه خوابم چطور ...

گفت : هیچی داشتم رَد میشدم دیدم یه ماشین دقیقا مثل ماشین تو بغل پارک گذاشته بود نگران شدم ......

عاخه از گلگیر تا در عقبو زده بودن ...

من گفتم نه بابا من خونه خوابم بای ...

منو میگی ریــدم تو خودم ! سریع دست طرفو گرفتم دویدم سمت ماشین ...

همین که رسیدم دیدم بابام وایساده ...

هیچی دیگه معرفی کردم : بابا نازیلا ، نازیلا بابام

الانم متواریم ...

کسی جایی واسه خواب داره 

تو یه پاساژ راه میرفتم که خوردم به یه نفر افتاد زمین سریع بلندش کردم و گفتم ببخشید. وقتی دستشو گرفتم دیدم از این مجسمه های مانکنه. دیدم یه یارو داره نگاه میکنه و یه لبخند هم رو لباشه بهش گفتم خنده داره فکر کردم آدمه. خوب که دیدم اونم یه مانکن دیگه است