ﺩﺭ یک روزنامة ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺯﺑﺎن ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﺑﻬﺸﺖ ﺟﺎﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﭘﻠﯿﺲ ﻫﺎﯾﺶ ﺑﺮﯾﺘﺎﻧﯿﺎﯾﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺁﺷﭙﺰﻫﺎﯾﺶ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ، صنعتگرانش ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ، ﮐﺎﺭﮔﺮﺍﻧﺶ ﭼﯿﻨﯽ، ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﺶ ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯼ، ﺣﻮﺭﯾﻬﺎﯾﺶ ﻣﺎﻧﮑﻨﻬﺎﯼ ﺍﯾﺘﺎﻟﯿﺎﯾﯽ و ﻫﻤﮥ ﺍﯾﻨﻬﺎ را سوییسیها اداره کنند.
ﺟﻬﻨﻢ ﺟﺎﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﭘﻠﯿﺲ ﻫﺎﯾﺶ ﺁﻟﻤﺎﻧﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﺁﺷﭙﺰﻫﺎﯾﺶ ﺗﺎﻳﻠﻨﺪﻱ، صنعتگرانش چینی، ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﺶ ﺳﻮﺋﯿﺴﯽ، ﺣﻮﺭﯾﻬﺎﯾﺶ ﺁﻓﺮﯾﻘﺎﯾﯽ و ﻫﻤﮥ ﺍﯾﻨﻬﺎ را ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻫﺎ ﺍﺩﺍﺭﻩ کنن
دوران مدرسه زنگ اخر کة میخورد
دادزنان می دویدیم بیرون
لای در گیر می کردیم
بعد 2 ساعت وایمیستادیم با دوستامون بریم خونه !!
از همون بچگی خود درگیری داشتیم
تجربه ثابت کرده هر وقت مامانم نشسته داره فکر میکنه
من باید بدون هیچ سوالی به صورت داوطلبانه برم بگم:
مامان اشتباه کردم...
دیگه تکرار نمیشه :|
ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯﺗﺠﺮﺑﯿﺎﺗﺶ
ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻣﻨﻢ ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﺭﻭﻣﯿﺰﺩﻡ ﺭﻭﺩﺍﺷﺒﻮﺭﺩ ﺑﺮﮔﺸﺖ
ﮔﻔﺖ : ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟
ﮔﻔﺘﻢ :
.
.
.
.
.
.
.
ﺩﺍﺭﻡ ﻻﯾﮏ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻫﻴﭽﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﺯﺩ ﺑﻐﻞ ﭘﺮﺗﻢ ﮐﺮﺩ ﭘﺎﻳﻴﻦ ...
ﻓﮑﺮﮐﻨﻢ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﻧﺬﺍﺷﺘﻢ ﺩﻟﺨﻮﺭﺷﺪ ...
ﺍﺻﺎﺏ ﻧﺪﺍشتااا
باﺑﺎﻡ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺗﻮﺍﺗﺎﻕ ﮔﻔﺖ ﭼﻪ ﻏﻠﻄﯽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﻫﻤﺶ ﮔﻮﺷﯽ ﺩﺳﺘﺘﻪ؟؟
.
.
.
.
.
ﮔﻔﺘﻢ ﭘﺪﺭ ﻣﻦ ﺑﺠﺎﯼ ﮔﻮﺷﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﺧﻮﺑﻪ؟
.
.
.
.
.
ﻧﺘﻮﻧﺴﺖ ﺟﻮﺍﺏ ﺑﺪﻩ ﺭﻓﺖ کولرو خاموش کرد
به یارو میگن با ماتیز جمله بساز..
میگه: ایرانیش یا خارجیش؟
میگن باریکلا چه عجب بلدى یه چیزى، با ایرانیش بگو...
میگه: دیشب دزد اومد خونمون!
میگن خوب ماتیزش کو؟
میگه: خوب ما تیز بودیم نذاشتیم چیزى ببره!
میگن خوب خارجیشو بگو...
میگه: ?matiz your name
از مواد اولیه ای که تو برنامه ی آشپزی ماهواره واسه پخت غذاهاش میگه
.
.
.
.
.
.
.
ما فقط آب و نمک و قابلمه شو تو خونه داریم..
؛|
- ۲ نظر
- ۱۲ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۴۸